سوالات از: 361 الی 390

ساخت وبلاگ

   


    سوالات از: 361 الی 390




 

361- سوال کردیم که در طول روز که در میان مردم و ازدحام جمعیت مثل مترو و اتوبوس و... هستیم فرمایشی دارید ؟ فرمودند : هروقت که می بینی در خطر هستی و در کنار ضد خودت هستی باید در حال ذکر باشی تا موج منفی آنها روی شما نیافتد باید ذکر بگویید تا ذکر در وجودتان زنده شود اگر زنده نشود اینها دائما به انسان معنا می دهد و بی معنا می شود دوباره معنا می دهد و بی معنی می شود و همینطور... یکبار غافل می شوی و چشمت می افتد و چون نیاز جسمانی داری و ذکر قلبی هم نداری در شما تاثیر می گذارند، اگر قلبتان باز بشود غیر از ذکر چیزی را قبول نمی کند ، لذا در جمعیت تا دهان شما و قلب شما از ذکر بایستد آنها روی شما تاثیر می گذارد مگر اینکه خیال شما نورانی بشود که آنجا دیگر راحت می شوید ، لذا در این مکانها بهترین ذکر لا اله الا الله است .

362- باید آن آتش در جانتان بیافتد و این آتش هم از نماز شعله ور می شود ، اگر صد درصد به اولیاء خدا علاقه داشته باشید از آن آتش به شما می دهند ، ما می خواهیم از بیرون آتش بگیریم و کبریت بزنیم ، اما نه ، انسان در درون خودش ، هم کبریت هست و هم آتش هست ،  هم محبت هست و هم نور هست ، باید سرچشمه باطن باز شود تا مثل فواره بجوشد مثل چاهی که از خودش آب بدهد ، یعنی ایمان از درونت بجوشد ، اگر ایمان از درونت نجوشد گمراه می شوی ، انسانها گمراه هستند ، اگر ایمان از درونشان بجوشد دنیا برایشان سرد می شود .

363- فرمودند که بعد از هر نماز یکصد و ده مرتبه این ذکر را داشته باشید " هرچه خدا بخواهد "

364- از مقام رضا سوال کردیم : فرمودند : فعلا راضی بودن ما زبانی است ما الان اسلام آورده ایم و رضایت ما در حد همین اسلامی است که آورده ایم ، اما وقتی که به مرحله ایمان برسیم آنجا با ایمان رضایتمان را جلب می کنیم ، مثلا وقتی به مقام صبر برسیم با صبر رضایت خواهیم داشت ، وقتی به وجود برسیم ، وجودمان راضی است ، و وقتی هم که تصفیه وجودی شدیم با تصفیه وجودی راضی هستیم ، اینجا دیگر وجود شما نیست بلکه خود وجود حضرت زهرا (س) است ، الان رضایت ما حیوانی است حالا یک حیوانی از صاحبش راضی باشد یا نباشد چه فرقی می کند ، مثلایک حیوانی که خوراکش به راه باشد از صاحبش راضی است ، تا کاه و یونجه اش دیر بشود ناراضی می شود ، این نماز و روزه ما هم از روی رضایت نیست ، ما باید رضایت روحانی داشته باشیم ، ما تا مثل او نشویم چگونه می توانیم از او راضی بشویم ، گردنه های سخت تو در تو پیش رو هست ، دشمن سرسخت ما نفس ما است ، ما در میان نفس زندانی هستیم ، و نفس در میان حیوان زندانی است و حیوان در میان تن و جسم زندانی است ، همه اش قفل در قفل است در وجود انسان ، راه خیلی خطرناک است ، اینکه امام سجاد (ع) گریه می کردند ، امیر الموئمنین (ع) گریه می کردند ، برای همان آزادی و کشتن همین نفس است ، و کشتن نفس در معصوم(ع) هم به این معنی است که آنها کمتر از آنی نباید از نفسشان غفلت کنند و ما که معصوم نیستیم کلا غفلت داریم ، و البته اگر همین محبت ولی در شما بالا بیاید کار تمام است، ایمان را بالا می آورد .

365- هر بار که اعمال انجام می دهید از خودتان تراز بگیرید ببینید نسبت به اهل بیت (ع) قلبتان چقدر نزدیک شده است ، هر روز تراز بگیرید ببینید به اهل بیت(ع) چقدر نزدیک شده اید ، کارها برایتان آسان می شود ، قلبتان زنده می شود ، نماز که می خوانی ببین امشب نماز چقدر در تو تجلی کرده است ، مثل اینکه قرص را خورده ای ، حالا ببین چقدر در تو تاثیر گذاشته است ، وقتی نماز می خوانی ببین این نماز چقدر در روحیه ات تاثیر گذاشته است ، از خطر عادت باید به خدا پناه ببریم ، تمام اینهایی که گمراه شده اند از روی عادت به عبادت و حافظ قرآن و نماز شب و نماز اول وقت و ... همه اینها عادت بوده است و چون از عادت بود امام حسین (ع) کش شدند ، ولایت در وجودشان زنده نشد و لذا ضد ولایت شدند ، اگر ضد نباشی زنده خواهد شد ، اینکه می گوییم با ولی باید باشید برای این است که همین عادتهایت را بشکند ، و الا همه نماز می خوانند ، شمر هم نماز می خواند ، شمرها هرچه نماز بخوانند عادتشان بیشتر می شود .

366-  در پیش اولیاء خدا باید راست بگویی چون قبل از اینکه ما بخواهیم صحبت کنیم آنها می دانند ، بیشتر از هزار نفر با ما آمده اند و از آنجایی هم که ما نمی خواهیم دست رد بر سینه کسی بزنیم ، که بگوییم تو نیا و او بیاید ، می گوییم همه بیایند هرکه ماند ماند و هر که هم رفت برود ، تا حجت تمام بشود ، البته آنهایی که اهلش باشند را نگاه می داریم ، کسانی که بخواهند سر از کار ما در بیاورند و از ما چیزی بفهمند هم نمی توانند بفهمند و بمانند چون دست خدا در کار است ، و آنها هم که ایستاده اند که فهمیده اند ، حال ما را هیچ کس نمی تواند بفهمد چون آن به آن در حال تغییر هستیم ، حالت رشد این طوری است ، اکثر کسانی که با توسل به امام رضا (ع) و اهل بیت (ع) به ما حواله شده اند با ما مانده اند ، آنهایی که شور اهل بیت (ع) را دارند با ما نمی تونند بیاییند باید بروند با همان دنیا پرستان، اما آنهایی که واقعا شعور می خواهند و حضرت زهرا(س) را دوست دارند      می مانند ، فاصله افراد با ولی زیاد است ، مثلا یک پدر که می خواهد با بچه دوساله صحبت کند این بچه از پدر پنجاه ساله چه خبر دارد ، لذا پدر باید با زبان بچه صحبت کند ، از پفک صحبت کند ، ما که نمی توانیم بگوییم چه خبر است ، شما از موقعی که با ما آشنا شدید عمر روحانی تان از همان موقع است مثلا عمر شما یک سال و نیم است و از بچه یک سال و نیم توقعی نمی رود ، علم ما به شما یک علم مستقیم و یک کلید مجانی است ، علم خود شناسی است ، علم ولی شناسی ، علم عقل شناسی است ، علم باطن قرآن است ، این را خداوند سر راه همه قرار نمی دهد ، یعنی دیگران نمی توانند بفهمند .       

367- می فرمودند بعضی از این دینداران آنقدر که تکبر دارند اگر بیاییند بگویند ما را در این مسیر قرار بده اولین چیزی که به آنها می گوییم این است که باید برود سر یک چهار راه بنشیند گدایی کند ، تا این عزت خیالی اش بشکند و عزت را از خدا بگیرد ، حتی خیلی از افراد درس خوانده و استادها هم همینطور هستند .

368- سوال کردیم که عصر ها مثلا بعد از ساعت پنج و شش که از محل به منزل می رسیم در این چند ساعت باید چه کار کنیم: فرمودند: با بچه ها یتان صحبت کنید ، با خانمتان صحبت کنید ، در خدمت آنها باشید ، از احوالشان با خبر بشوید که از چه خوشحال هستند و از چه ناراحتند ، هرچقدر محبتتان را به آنها زیاد کنید شدت وجودیتان زیاد می شود ، خانم ها نیرویی در وجودشان دارند که مردها در وجودشان نیست ، مگر نبود پیغمبر (ص) که بچه ها روی پشتشان سوار می شدند ، لذا اگر بچه ها اذیت می کنند باید ببینی تغییر حال پیدا می کنی یا نه ، باید یک چیز هایی را از بچه هایت و از خانمت یاد بگیری ، وقتی که حرفی را به تو می زنند ببین حالت چطور می شود اگر با خانمت ناراحتی پیدا کردی ببینی آیا حرف حق را تحمل می کنی یا نه ، وقتی حرف حق می زنند ناراحت می شوی یا وقتی حرف باطل می زنند ناراحت می شوی ، جنبه شان چیست ، هدفشان چیست رضایتشان در چیست ، نارضایتیشان در چیست ، انسان وقتی که با زن و بچه اش است انگار که در کلاس درس است ، درس قلبی ، اینها چه کسانی هستند و که اصلا هستند ، من با که دارم زندگی می کنم ، من کی هستم ، من که کی هستم دارم با کی زندگی می کنم ، باید اینها را بفهمی تا همنشین خودت را پیدا کنی ، باید ببینی با این زنی که هستی نظر و نیتت چیست ، زندگی ات چیست ، اصلا برای چه ازدواج کرده ای ، گفتیم یعنی اگر بخواهیم از امتها سبقت بگیریم با همین کارهای بظاهر معمولی میسر است ؟ فرمودند : بله ، شما همین یک بوسه که از خانمت بگیری اندازه یک ماه عبادت برایت می نویسند ، ببینید حالات بچه ها چطور است ، البته نباید آنها را به خودتان وابسته کنید ، باید حالاتشان را عوض کنید ، آنها باید بفهمند که تو آدم خوبی شده ای تا آنها هم خوب بشوند و برای قیامت آماده بشوند یعنی می فهمند که شما رشد کرده اید و خودشان رشد نکرده اند ، باید حال حیوانی را بگیری حال بهشتی به آنها بدهی ، کسانی که تفکر ندارند زندگی شان اعتیاد آور می شود و زن و بچه را وابسته می کنند ، کسی که تفکر داشته باشد به جای وابستگی عقل پیدا می کند ، عبادت یعنی همین خوش اخلاقی در خانواده یعنی با آنها باید مثل بره باشی .

369- اولیاء خدا از مردم فراری هستند به این معنی که دنبال گمنامی هستند تک تک افراد را زنده می کنند ، اولیاء از الهامات می گویند و سایرین از احادیث و روایات .

370- یکی از افراد سوال کردند که فرزندان من حدود شش و هفت ساله هستند و از این بازی های تبلت می کنند : فرمودند : عیبی ندارد بگذار سرگرم باشند فقط با قرآن و ائمه هم آشنایشان بکن با همان برنامه های قرانی که در تبلت هست ، سوال کردیم که این درست است که تربیت دینی فایده ندارد مثلا اینکه یک خانم چادری اینطور تربیت شده و یک خانم بی حجاب آنطور تربیت شده : فرمودند : خیر تربیت نشده اند بلکه عادت کرده اند ، مثل اینکه شما به نماز عادت بکنید یا به چادر عادت بکنید ، اصلا حیای انسان به توحید انسان است کسی که توحید ندارد حیا و ایمان ندارد منظور این است ، یک مسئله هم این است که مثلا یک بچه را اسمش را می گذارند علی ، بعد از بیست سال ، پنجاه سال که می گویند یا علی ، او خود به خود یا علی می شود ، اسم بد هم که روی او بگذاری آخرش هم که خیلی خوب بشود باز هم بد می شود ، این اسم با او همنشین می شود.

371- خواندن قران یک جور سرگرمی است ، اگر معنی آن را نفهمی برایت ضرر دارد مثل اینکه یک غذایی را می خوری اما طعمش را نمی فهمی ، مثلا مثل یک دیوانه که می خورد و نمی فهمد ، وقتی کله اش درد گرفت می فهمد که سیر شده است ، اما انسان سالم لقمه لقمه اش را مزه مزه می کند ، قرآن و نماز هم طعام است ، یک طعام روحانی ، تمام قرآن می خواهد همه مراتب امام و انسان کامل را معرفی کند ، هم خیال و هم عقل و هم وجود را ، یعنی می خواهد معرفی کند که اولیاء چه کسی است ، شیطان کی است حق چیست و باطل چیست ، قرآن که برای همین خواندن روخوانی نیست ، قرآن یک نوری دارد ، اگر مدتی در قرآن تفکر کنید بعد که به قرآن نگاه می کنید می بینید که یک نوری از قرآن حرکت می کند ، نماز هم یک سیر است که در باطن انسان می افتد آتشی در باطن می افتد ، وقتی کلمات را می گویی انگار که چیزی در وجودت به حرکت در می آید ، آنهایی که نماز در آنها می نشیند ، وقتی که می خواهند سلام بدهند سختشان است ، در سلام آخر ناراحت هستند ، اما یک سری هم راحت می شوند ، زودتر می خواهند سلام بدهند ، بعدش هم می گوید نماز را خواندیم راحت شدیم ، باید این تفکر را داشته باشید که وقتی که نماز تمام می شود ناراحت باشید ، کسانی هم که در ابتدای کار نیاز به تجمع حواس در نماز دارند مثلا وقتی که می گویند " ولا الضالین "  نباید حواسشان از " ولا الضالین " فاصله بگیرد ، باید حواست جمع باشد که تو داری بسم الله می گویی ، یک مراقبتی ر روی خودت بگذاری ، وقتی می گویی " الحمد لله رب العالمین " یک مراقبت و حواسی بگذار که دار می گویی " الحمد لله رب العالمین " ما اصلا حواسمان نیست که چه می گوییم یعنی مواظب خودمان نیستیم ، گفتیم که آیا باید توجه داشت به عمق تفسیر و معنی کلمات ؟ فرمودند : خیر نیازی نیست ، همین که شما " بسم الله الرحمن الرحیم " می گویی و متوجه هستی که " بسم الله الرحمن الرحیم " می گویی یک انرژی در وجودت حرکت می کند ، ضمنا آداب ظاهری نماز هم باید درست باشد مثلا کف دستت در سجده باید به زمین بچسبد ، انگشتان پا بجسبد ، زانوها بچسبد ، اینها همه اش درست باشد تا نماز عایدی اش را بدهد ، ما ها متوجه نیستیم که در حال نماز هستیم ، جسم مان نماز می خواند ، اما در نماز باید برای وهم مان نگهبان بگذاریم که در حال نماز هستیم و چه کلماتی را می گوییم تا آن کلمات برایمان معنی بدهد ، تا کم کم درب و باب نماز برایمان باز شود که اصلا نماز چی هست ، در هر کلمه نماز دریایی از معرفت است ، اگر دو رکعت ما قبول بشود آسمانی می شویم ، از همه انفاقی که می کنیم مگر هزارتومانش قبول بشود ، مگر یک امتحان را قبول بشویم که راهمان می دهند ، اگر ما تلاش کنیم می توانیم ، اما خودمان نمی خواهیم ، واقعا باید بچسبیم ، گفتیم یعنی باید وابستگی دنیایی را کم کنیم ؟ فرمودند : همین نمازتان را درست کنید و توجه داشته باشید ، خود به خود وابستگی از بین می رود ، ما نمی خواهیم نماز بخوانیم بلکه می خواهیم یک فریضه ای را از سرمان رد کنیم ، مثلا نماز بخوانیم که بگوییم نماز خوانده ایم ، اینکه شما دوست دارید نماز بخوانید این عادت است ، شما باید نماز را بفهمید ، چون که دوست داریم رشد نمی کنیم ، ما باید از خدا بخواهیم که بتوانیم نماز را بفهمیم .

372- انسان اگر بتواند رزق روحی اش را از قرآن بگیرد کارش درست می شود ، ما نمی توانیم بگیریم ، و چون نمی توانیم بگیریم مشکل داریم و کمبود ایجاد می شود ، وقتی نمی توانیم از قرآن و نور رزق بگیریم برای همین نا آرام هستیم ، همه زندگی مان هم که درست بشود باز هم نا آرام هستیم ، هر اتفاقی که می افتد بهانه به بیرون ظهور می کند که بچه مان خوب نیست ، خانه مان کوچک است و... شیطان یک چیزهایی را جلومان می گذارد که تو را قانع کند که اینها است که تو را عقب انداخته ، ما همه حرفها را نمی توانیم بگوییم چون اگر بخواهیم از باطن قضیه صحبت کنیم تمام آدمهای دنیا کلهم اجمعین رد هستند ، تنها آخر سر مخلَصین هستند که آنها هم در خطر عظیم هستند ، اگر اصل قضیه را ما بگوییم همه مردم ناراحت می شوند ، اگر بخواهی توحید را قشنگ بشکافی و بشکافی ، همه رد هستند ، و چون رد می شوند در مقابلت می ایستند ، لذا نباید گفته شود .

373- پل صراط یعنی نَفَس مسیحایی امام حسین (ع) ، یعنی این نَفَس را بدهی و آن نَفَس را به تو بدهند ، و بعد از این یا به آن طرف ردت می کنند و به معراج می روی و یا در همین دنیا یک زندگی را با الهامات و شهود شروع می کنی ، وقتی این نَفَس را گذاشتی ، با نَفَس بهشتی زندگی می کنی ، این نَفَس که الان داریم نَفَس شیطانی است ، همه اش علوم مرده یاد می گیرد ، همه اش خواسته های دنیایی دارد ، اما آن نَفَس مسیحایی همه اش خواسته های خدایی دارد ، این دنیا همه اش امتحان است ، دم به دم باید گول نخوری ، شما باید به دنیا علاقه ای نداشته باشید ، یعنی اگر زندگی ات خوب نیست نگویی که خوب نیست ، بفهمی که درونت خوب نیست ، اگر رفیقت خوب نیست نگو رفیقم خوب نیست بلکه آن رفیق درونیت خوب نیست ، ما در بیرون دنبال خوب و بد می گردیم ، موجودات خدا را زیر سوال می بریم که خدا حالیش نشده و این را بد خلق کرده و آن یکی را خوب خلق کرده ، یک ساعت خراب که مثلا روی شش ایستاده وقتی ساعت شش بشود همان ساعت خراب شش را نشان می دهد ، ما باید کار خیر کنیم و صبر کنیم تا به ما عنایت بشود ، این که انسان بخواهد خودش به ثمر برسد نمی شود ، باید عنایت بشود ، چهارده معصوم(ع) آمده اند که دست ما را بگیرند ، حقایق باطنی را نمی شود به لفظ در آورد ، اگر هم بگویی حقش ادا نمی شود .

374- این که می گویند این آدم خوبی است و این آدم بدی است ، آدم که بد و خوب نمی شود ، او حیوان بد یا خوبی است چون آدم به هیچ چیزی قید نمی خورد نه به خوبی و نه به بدی چون آدم یک چیز کاملی است ، کامل که چیزی کم یا اضافه ندارد ، هر چیزی مقامات دارد ، اگر مقامات را نگیری که فایده ای ندارد ، شما ده سال ، پانزده سال به مدرسه رفته ای آخر سر اگر مدرک نگیری مقامش را نگرفته ای .

375- افرادی که می بینید با فرزندان خود بد رفتاری می کنند دلیلش گناهان خودشان است که حاظر نیستند به گردن بگیرند لذا این گناهان به این صورت بروز می کند که سر بچه داد می زنند یا کتک می زنند ، تحمل ندارند صبر ندارند ، اینها همه بروزات گناهان خودشان است که زیر بار آن نمی روند اما آخر کار مجبورند که همه را به گردن بگیرند .

376- ما باید کاری کنیم که اعضای بدنمان ، یعنی آنهایی که از بیرون دریافت دارند و می گیرند ، متوجه باشند که در اختیار ما باشند ، بی اختیار نگیرند ، یعنی چشمت در اختیار تو باشد نه اینکه تو در اختیار چشمت باشی ، گفتیم پس چشم نباید ببیند : فرمودند : دیدن و ندید مهم نیست ، مهم این است که روی قلبت تاثیر نگذارد این شرط است ، شما اگر مقام انسانیت و مقام آدمیت را داشته باشید دنیا تاثیری روی شما نمی گذارد ، مثلا الان یک نفر اینجا مریض باشد ، زیبا ترین دختر را برایش بیاور ، نمی خواهد اما داروی تلخ بیاور ، آن را می طلبد ، همه اینها باعث شده خودمان و مریضیمان را فراموش کنیم ، اینها شده اند مثل مُسَکِن ، باید از خدا بخواهی که به تو عنایت بشود ، کار را نباید سخت بگیری که آن را نبینم آن را نخورم و... البته مراقبت و مواظبت باید داشته باشی اما از خدا کمک بخواهی تاخودش کار را درست کند ، باید واگذار کنی به او ، به خدا بگویی که من خودم نمی توانم ، حریف خودم نمی شوم تو دست من را بگیر ، شما وقتی خودت کار را دست می گیری که مثلا نگاهت را کنترل کنی بلاخره فراموش می کنی و نگاه می کنی بعد می بینی حالت بد است ، فراموش می کنی نگاه هایی را که کرده ای ، کار باید از داخل درست بشود ، الان در عرفانهای ما می خواهند از بیرون اصلاح کنند ، و این هم نمی شود ، باید عنایت باطنی باشد ، وجودت باید به یک وجود بی نهایت وصل بشود ، تا آزاد بشوی ، شما تا وقتی که وجودت ضعیف است و کم داری حتما گرفتار هستی ، تنها با یک نگاه کردن به یک خانم، همه تصویرش در ذهنت می آید ، همان یک نگاه اول کافی است دیگر نیاز به نگاه دوم نداری ، بعد خودت را گول می زنی که نگاه نکنم ، چون همه تصویرش وارد شده است ، باید قلبت قبول نکند ، یک کلمه از نماز اگر وارد قلبت بشود آزاد می شوی ، یک کلمه هم حرام وارد قلبت بشود کارت را خراب می کند و همه بساطت را به هم می ریزد .

377- نباید خودت را اذیت کنی ، باید مراقبت داشته باشی ، توقع بی جا هم از خودت نداشته باشی ، خودت را ببخشی ، دیگران را ببخشی ، تا خدا هم ببخشد ، اگر سخت بگیری که چرا من نرسیدم چرا من زمین خوردم و فلان و فلان ، کار درست نمی شود ، بگو خدایا ما می خواهیم بندگی کنیم هر طور رضایت تو هست ما را موفق کن ، اگر راضی هستی در جهنم باشم چشم و اگر راضی هستی در بهشت باشم باز هم چشم ، یعنی هر چه که در سر راهت می گذارد به نفعت است که می گذارد ، باید حواست جمع باشد ، چه سختی و چه راحتی ، می خواهد اصلاحت کند ، مثلا انسان مریض می شود فکر می کند که مریضی بد است ، غافل است که اگر مریض نمی شد در محل گناه قرار می گرفت گناه می کرد ، آن طرفش را نمی بیند .

378- اصل این است که انسان به وظیفه اش عمل کند ، هر کاری که به او سپرده شد را به نحو احسنت انجام بدهد ، قرار هم نیست که همه در این راه هدایت بشوند ، این مسیر انتخابی است ، خیلی ها با پیغمبر (ص) بودند و آخرش هم آمدند امام حسین (ع) را کشتند ، خیلی باید حواست جمع باشد ، یعنی در هر چیزی که قرار می گیری ایمان و یقین به همان چیز داشته باشی ، تا در آن لحظات آخر حتی اگر در باطل هم بوده باشی چون که ایمان داشته ای همان ایمانت بر می گردد اصلاحت می کند ، مثلا الان به سر کار رفته ای ، ایمان داری که باید کارت را درست انجام بدهی ، یا مثلا نماز می خوانی ایمان داشته باشی که نمازت درست است ، حالا یکی می آید می گوید تو دو رکعت خوانده ای ، یکی می گوید سه رکعت خوانده ای ، دیگری می گوید چهار رکعت خوانده ای و... حالا تو اگر ایمان داشته باشی که چهار رکعت خوانده ای حرفهای آنها منتفی می شود ، اگر بخواهی حرفهای آنها را تایید کنی که فلانی آدم خوبی است پس او درست می گوید ، آن یکی هم آدم خوبی است و...نمی شود ، باید همین الان که در هر کاری هستی بدانی کارت درست است ، شک نکنی ، یعنی با ایمان خودت بازی نکنی ، خودت را بازی ندهی ، شیطان بازیت ندهد ، وقتی تو ایمان به چهار رکعت داشته باشی ، هر که هر چه که می خواهد بگوید ، آن کسی که باید قبول کند ، چهار رکعت را از شما قبول می کند .

379- شب آخر که فردا قرار بود امام حسین (ع) شهید شوند به یاران فرمودند آزاد هستید بروید ، بحث لفظ که نیست بلکه بحث اتصال وجودی است ، یک سری از چادر حضرت رفتند و یک سری هم که در لشکر شمر بودند اما به وجود امام حسین (ع) وصل بودند در آخرین لحظه برگشتند و آمدند، چون وجودشان با وجود اهل بیت (ع) ارتباط داشت .

380- صحبتهایی را که ما می کنیم چون بر اساس فطرت است ، کسی نمی تواند رد کند و لذا کسانی که انکار وجودی دارند چون نمی توانند رد کنند از ما فرار می کنند لذا صحبتهای ما محکم است با شک و ترس صحبت نمی کنیم چون صحبت از شهود است ، اما دیگران با اینکه از روایات و آیات صحبت می کنند اما با ترس و شک صحبت می کنند چون از روی نوشته می خوانند .

 381- وقتی دست به کسی می دهید و با یکی هستید ، ایمان داشته باشید و همانجا بایستید ، بلاخره کار درست می شود ، تا خدا تشخیص بدهد کارت را ، ما نمی توانیم تشخیص بدهیم ، بحث ، بحث عنایت است ، بحث وجود است ، به نماز و طاعت و روزه و اینها که نیست ، شما بیست و چهار ساعت دعا بخوان ، یا در مکه باش ، این کار را بکن آن کار را بکن اما وقتی مقام آن را نداری چه فایده ای دارد ، هر شب نماز شب بخوان خب همان که هست همان است ، هیچ تغییر وجودی در وجودش اتفاق نمی افتد ، پرسیدیم کلید کار چیست ؟ فرمودند : از آن طرف باید عنایت بشود ، ما اگر محبت اهل بیت (ع) را نداشته باشیم شبی هم هزار رکعت نماز بخوانیم چه فایده ای دارد ، خب وقتی انسان نماز می خواند باید محبت خدا را در وجود خودش بیشتر ببیند،  وقتی با این نماز ها وجودت به خدا نزدیک نمی شود خب چه فایده ای دارد ، باید ببینی کجای کارت خراب است خودت را اصلاح کنی ، این است که می گوید اگر هزار بار توبه شکستی باز آی ، خودت خودت را امتحان کن، نگذار دیگران امتحانت کنند ، خودت چشم خودت را امتحان کن ، خودت گوش خودت را امتحان کن ، نگذار پرونده ات برود به آن دنیا آنجا امتحانت کنند ، حداقل انسان به بدی خودش پیش خودش اقرار داشته باشد ، مثلا یکی را به دادگاه می برند ، به تمام گناهان خودش اقرار می کند لذا مثلا می گویند از سر تقصیراتت گذشتیم ، اما اگر بیایی بگویی من این کار را نکردم آن کار را کردم و... مسئله را بپیچانی ، می گویند سه ماه زندان باش تا دوباه به پرنده ات رسیدگی شود .

382- سؤال کردیم که شما فرمودید این 4 بزرگوار یعنی ، حضرت زینب (س) حضرت ابالفضل (ع) حضرت معصومه (س) و حضرت نجمه خانوم (س) مادر اما رضا (ع) برای دستگیری ما واسطه و میانبر سریع هستند چطور با ایشان ارتباط برقرار کنیم ؟ فرمودند : هر بار قرآن را ختم کردید به یکی از آن‌ها هدیه کنید یا زیارت ائمه که می‌روید به نیت آن‌ها بروید .

383- اینکه شما به ما خوبی می کنید و ما هم به شما خوبی می کنیم ، این خوبی حیوانی است ، لذا اگر شما به ما بدی صد در صدی کردی و ما آمدیم به شما خوبی صد در صدی کردیم این انسانیت است ، امام حسین (ع) اینطوری عمل کردند وقتی سرشان را می خواستند جدا کنند ناراحت نشدند ، گفتند راضیم به رضای خدا ، این انسان کامل است این نفس مطمئنه است ، همه چیزش را گرفتند و او گفت نه اکبر و نه اصغر فقط الله اکبر ، یعنی در کربلا ، جهاد اصغر و جهاد اکبر و شهادت و شهود و معراج همه اش در شب عاشوراء اتفاق افتاد ،همه آماده شدند ، حتی پیراهن تنشان برایشان سنگین بود ، پیراهن در می آوردند و به میدان می رفتند ، می گفتند این پیراهن سنگین است می رفتند تا به جسمشان هم شمشیر بخورد ، چون شراب طهور خوده بودند ، امام حسین (ع) پیغمبر اکرم (ص) را در معراج با قرآن به آنها نشان داد ، بحث مقامات وجودی است ، مثلا شما فلان مقام بالای ریاست را هم که بگیری  اما می بینی با صفات سگ که در درونت است که رفته ای ، باید ببینی صفاتت چه هستند ، چه چیزهایی را دوست داری ، ببین حرکاتت به چه می ماند و مثل چیست ، وقتی که انسان ، انسان کامل را درک می کند می بیند که انسانهای دیگر که خیلی آرام و خیلی خوب هستند و خیلی تعریفشان را می کنیم ، می بینیم همین نشستن با اینها ، با این اهل دنیا ، عین نا آرامی است و انسان را نا آرام می کند ، انسان وقتی با انسان کامل بنشیند دیگر از آنطرفی نا آرام می شود چون هیچ کس دیگر نمی تواند جوابش را بدهد  ، هیچ چیز دیگر آرامش نمی کند ، چون روح انسان دنبال او می گردد ، دنبال نفس مطمئنه می گردد ، قضیه این است که وجود انسان دنبال آقا امام زمان (عج) می گردد که اگر او را ببیند آرام می شود ، اما در غیر او در چیزهای دیگر موقتی و کاذب آرام می شود ، با یک چیزی شش ماه آرام می شود و بعد باز می بیند نا آرام است ، ریس جمهور می شود و بعد از یک سال می بیند نه فایده ای ندارد ، غیر از خستگی چیزی براش نمانده ، یعنی باید خستگی انسان از درون خودش رفع بشود ، در بیرون که استراحتی نیست ، بیرون جهنم است ، در این راه غصه خودتان را بخورید غصه کسی دیگر مثل پدر و مادر و رفیق را نخورید بگذارید زندگیشان را بکنند ، وقتی که شما نجات پیدا کردید ، کم کم چون آنها را دوست دارید وجودتان در آنها تاثیر می کند ، و آنها هم کم کم نجات پیدا می کنند .

384-  از ایشان سوال کردیم مثلا ما در اینترنت کار فرهنگی می کنیم نباید ادامه بدهیم ؟ فرمودند : چرا باید تا جایی که می توانید بروید ، ما اینجا آمده ایم برای پیام رسانی ، برای کمک ، تا به هر نحوی آنها را برگردانیم ، اینکه گفتیم به کسی کاری نداشته باشید منظور شما هستید که خط هستید مباحث وجودی را برای کسی که وجود ندارد نباید تعریف کنید ، کسی که گمراه است گمراه تر می شود ، برای کسی باید گفته شود که در خط است و اطاعت می کند ، بعضی افراد اصرار می کنند که ما ذکر یا چهله می خواهیم در صورتی که نیاز ندارند چون در حقیقت نمی خواهند چون هیچ تغییری در آنها ایجاد نمی شود انگار که یک چیزی را حرام کرده باشی ، طرف باید تشنه باشد ، مثلا اگر شما در زندگی سال خمسی ندارید ، انفاق ندارید ، گذشت ندارید ، بزرگواری ندارید ، خب پس چه تشنگی در وجود شما هست ، انسان وقتی تشنه است که اینها را رعایت کند ، بلاخره یک سری گذشت باید داشته باشد ، همیشه دیگران را مقصر نکند ، خودش را مقصر کند ، مثلا اگر با کسی دعوایت شد و او تو را زد ، یعنی تو مقصر بودی که شل آمدی ، و اگر هم تو زور گفتی و او را زدی ، اینجا دوطرفه مقصر هستی ، اگر تو را زد که از بی عقلی خودت بوده ، و اگر هم او را زدی باز از بی عقلی خودت بوده و در هر صورت تو مقصری .

385- در این راه باید دعا کنی که خداوند عنایتش را بر ندارد که اگر بردارد بدبخت و بیچاره می شوی ، دیگر هیچ چیزی جوابت نمی دهد ، لذا هر لحظه باید از خدا کمک بگیریم ، گفتیم یعنی انسان باید خودش را با فهمیدن دلیل خلقتش فدا کند ؟ فرمودند خداوند در این است که شما در انتظار خدا باشید ، او بیاید پیدایت کند ، مثلا حضرت اسماعیل می خواست خود را فدا کند ، خدا گفت که نه من باید خودم انتخاب کنم و امام حسین (ع) را انتخاب کرد ، و در آن لحظات آخر که امام حسین (ع) خنده کردند ، آنجا خداوند حالیشان کرد که همه این صبر و طاقتی که بچه ات را کشتند و زن ها را اسیر کردند ، مَنِ خدا صبر و طاقت کردم نه تو ، آدم آخرین لحظه این ها را می فهمد ، مثلا اگر تو خوبی ، خدا خوب بوده نه تو ، او از طریق تو خوب بوده .

386-  انسان باید به جایی برسد که قبل از وقوع واقعه ، واقعه به او الهام بشود ، که روی حرف دیگران حساب نکنید ، مثلا الان یک نفر می گوید برویم مشهد ، باید آنچنان عنایت به تو شده باشد که تو همین الان خودت را با او در مشهد ببینی ، لذا اگر دیدی می فهمی که رفتنی هستی و اگر ندیدی می فهمی که این سفر جور نمی شود ، مثلا یک نفر می گوید با ماشین برویم به جایی ، حالا شما هرچه نگاه می کنی می بینی که با او به جایی نمی روی ، و با اینکه می دانی نخواهی رفت می گویی خیلی خوب می رویم ، او خودش یک اتفاقی پیش پایش می افتد که منصرف می شود ، او آدم خوبی است اما حرفش حرف نیست ، چون نمی گوید اگر خدا بخواهد و از خدا کمک نمی گیرد سفرش جور نمی شود ، گفتیم که بعضی ها عادت کرده اند به گفتن ان شاالله : فرمودند : اینطوری خیر ، مثلا از یکی می پرسید که احوالت چطور است ، می گوید الحمد لله ، حالا باید ببینی آیا او در مقام الحمد لله است آیا در مقام شاکریت است و آیا وجودش در مقام الحمد لله است یا خیر .

387- از ایشان در مورد کرامات اولیاء سوال شد ؛ فرمودند : عده ای دور پیغمبر(ص) بودند که همیشه دنبال معجزه می گشتند ، آخر سر هم از دشمنان امیر الموئمنین(ع) شدند ، اصلا ما در هر جایی که باشیم باید خودمان تغییر کنیم ، کرامت او به چه درد ما می خورد ، اگر کریمیت را شناختیم که شناختیم والا کرامت به چه کارمان می آید ، ولی خدا باید به ما فهم بهشتی بدهد این شرط است ، دیدن جسمانی امام زمان (عج) مسئله نیست ، مسئله این است که ما هم درجه او بشویم ، کسانی که کرامت دارند و بروز می دهند اینها از همان اول هم دنبال کرامت بوده اند ، اینها دیگر ختم شده اند ، ختم الله شده اند ، انسان باید بنده بشود ، بندگی شرط است ، یعنی از این بندگی طاعت زاییده بشود . مگر خدا به همه حیوانات ، به همه مخلوقات کرامت نکرده ، خب ما نمی بینیم ، ما باید کریم بودن خدا را در وجودمان درک کنیم ، بحث بحث وجودی است بحث انسانی است ، کرامت بدرد نمی خورد ، شیطان هم کرامت دارد طی الارض دارد ، شما باید به نوعی سنخیت با اهل بیت (ع) پیدا کنید ، یعنی مثل او بشوی ، باید محب بشوی ، ما باید به بیداری روحانی برسیم ، روحمان بیدار بشود ، آرام و قرار پیدا کنیم ، کرامت می خواهیم چکار ، حالا شما دنیا را چپه کنی یا راست کنی چه فایده ، اصل این است که ما با امیر الموئمنین (ع) میزان بشویم ، باید نگاه کنیم ببینیم قلبمان چه دارد ، اگر از ما عرش تولد کرد ، یک عالم دیگری تولد کرد ، این جا راه باز شده . ما به مقام صبر نرسیده ایم ، نانمان درست آبمان درست ، ، هنوز ناشکری می کنیم می گوییم کم است ، خداشاهد است همه اینها دم و دستگاه است ، اگر کرامت هم داشته باشیم حیوانیم ، نداشته باشیم هم حیوانیم ، انسان باید تغییر کند ، یعنی به باطن خودت که نگاه می کنی باطنت برایت مشخص بشود ، اصلا این که خدا همه این دنیا را خلق کرده است یعنی همه کرامتها را انجام داده ، یعنی آیا کرامت خدا که این دنیا را آفریده بیشتر است یا یک نفر که مثلا یک کار غیر عرف را انجام می دهد و کارش هم محصول خیال است ، ما خدای کریمی را که قبل از تولد بچه سینه مادر را پر شیر و آماده کرده است را ول کرده ایم دنبال کرامت این و آن هستیم ، یا مثلا دنبال امام زمان (عج) می گردیم ، خب امام زمان (عج) آنجا خوب است که تو مثل او بشوی ، محب او بشوی ، او بیاید تاییدت کند که تو جزء سربازان ما هستی ، یکی از اولیاء یا چهارده معصوم (ع) تاییدت کنند ، یا مثلا به فرزندی قبولت کنند یا به برادری قبولت کنند ، بلاخره انسان که هم سنخ بشود اینطوری می شود دیگر ، آیا شما فکر می کنید امامان ما مرده اند؟ خب کرامت این است که تو سرت را بر سینه امام بگذاری ، وقتی بنده بشوی مثل امام بشوی ، حتما امام به سراغت می آید ، مثلا وقتی یک وزیری ، کسی از یک کشور به کشور دیگر می رود آیا شاه آن کشور نمی رود به استقبالش . شما همین که گفتی کرامت و از خودت کرامتی نشان دادی دیگر کارت تمام ست ، یعنی از رده خارجی ، آن کسی که کرامت داد اصلا عنوان نمی کند ، چون می خواهد کرامت بعدی را ببیند ، کسی هم که کرامت قلبی دارد نمی تواند لب باز کند و بگوید من کرامت دارم ، آنهایی که بیان می کنند کرامتهایشان خیالی است ، و بالاتر از کرامت قلبی کرامت وجودی شرط است ، این کرامتهای خیالی انسان را متوقف می کند ، از آن هم طرف بندگی است که رشد می آورد ، حالا شما یک علف را نگاه کن ، یک دانه که از زمین رشد می کند ، یک درخت را ببین ، کی می تواند درخت خلق کند کی می تواند حیات بدهد ، حالا آیا کرامتی از این کرامت خدا هم بالاتر هست . ما باید ببینیم خدا در کدام قلوب تجلی کرده است . اهل بیت (ع) و اولیاء هم که صاحب تصرف و کرامت هستند چون بنده و به حرف خدا هستند اصلا دست نمی برند ، کسی که آزاد است هر کار که دلش می خواهد می کند ، وقتی امام حسین(ع) ندا کرد که بیایید مرا یاری کنید یعنی بیایید تا شما را زنده کنم ، یعنی شما را از این قالب به در کنم ، کسی نرفت ، حضرت که صاحب علم ید اللهی است اگر اشاره می کرد گردن همه شان زده می شدند ، اما امام می خواست قابل ها را زنده کند . مثلا علامه طباطبایی که در قم دفن هستند خیلی مقامشان بالاست، اصلا همه اولیاء حقیقی کارشان در این دنیا کار بروی خودشان است و اینکه بتوانند یکی را از این معرکه نجات بدهند .

 388 - همه کسانی که در این راه به حرکت می افتند همه خوبند منتها برای ما توقف پیش می آید ، بخواهی یا نخواهی به سوی مرگ در حرکت هستیم ، به سوی ترک جسم در حرکت هستیم ، حالا هر کس ایمان بیاورد راحت تر است ، و هر کس ایمان نیاورد به زور و به سختی جان می کند ، سوال کردیم این اعمالی که انجام می دهیم چه وقت اثرش را می گذارد ؟ فرمودند : دنیا ، محبت بچه ، همسرت ، خودت، جسمت ، پدر و مادر و.... همه اینها سنگینی دنیاست ، مثل اینکه انسان زیر خاک باشد ، صد متر خاک رویش باشد ، با یک مقدار پس زدن این خاک تمام نمی شود ، باید آنقدر اینهارا با ابن اعمال کنار بزنی تا اینکه بلاخره قلبت باز بشود ، گفتیم که پس با این گناهانی که پیش می آید باید همیشه توبه کنیم : فرمودند اینها گناه نیستند ، گناه این است که امیدت از خدا قطع بشود ، این هایی که می گوییم گناه ، اینها بروزات خرابی باطن ما است ، همیشه یادمان باشد خدا بزرگ تر است ، می بخشد ، نا امیدی گناه است ، و در این راه هم باید تمام سعی خود را بکنیم .

 389 – فرمودند چاره کار ما این است که محبتمان به اهل بیت (ع) و اولیاء زیاد و زیادتر بشود ، و این هم امکان ندارد مگر با خود شناسی ، شما تا به خود شناسی نرسید نمی توانید به اولیاء محبت پیدا کنید ، مشکل اینجاست که قلبهای ما یا در خواب است و یا مرده است . مشکل ما این است که قلب هایمان یک صدا نیست ،یکی دنبال بچه ، یکی دنبال ماشین ، یکی دنبال یکی قرض دارد بده کار است و... همگی با هم غصه خدا را نمی خوریم و در حالی که همه ما اعضای یک بدنیم اما دردهایمان متکثر شده است ، خواسته هایمان متکثر شده است . ببین این همه که زیارت امام رضا(ع) می روند آیا یک نفر خود امام رضا (ع) را می خواهد ؟ یکی مریض است ، یکی بچه می خواهد ، یکی همسر می خواهد یکی مال می خواهد یکی عروس ، یکی داماد و... هیچ کس آقا را نمی خواهد ، اگر حضرت را بخواهند حتما می بینند و این را حتما بدان که در زیارت امام رضا (ع) حضرت می آید به سراغت ، منتها ما حواسمان پرت است ، یعنی چیزی از او می خواهیم نه خودش را ، خیلی ها هم هستند که می گویند ما آمده ایم که فقط آقا را می خواهیم منتها مشکل اینجا است که ما از قلبمان بی خبر هستیم ، مثلا یکی از قبل تمنا داشته که پولدار بشود ، بعد می رود به مجلس امام حسین (ع) و امام حسین (ع) را می خواهد ، اما خواسته های قبلی اش در صف هستند خودش خبر ندارد ، می بینی امام (ع) را می خواهد اما پول به او می دهند ، یعنی آن پولی را که قبلا می خواسته ، جلو تر است از خواستن امام حسین (ع) ، یعنی آن خواسته های قبلی اش خرج خواسته های بعدی اش می شود ، مثلا شما باید مال را خرج کنی و از آن بگذری تا خدا را بدست بیاوری ، مثل اینکه پول را می دهی تا ماشین بدست بیاوری ، تمام خواسته های ما در ملکوت محفوظ است ، چه خداوند بدهد و چه ندهد ، این خواسته ها در ملکوت در نوبت هستند ، اگر به ما ندهد به بچه ما می دهد .

390 - در هرکجا که هستی تفکر کن ، قضاوت نکن در مورد کسی ، همیشه در حال تفکر باش که تو در محضر خدایی یا خدا در محضر تو است ، تو در محضر آقا امام زمان (عج) هستی یا امام زمان (عج ) در محضر تو است ، وقتی ما غافلیم آنها در محضر ما هستند ، اما وقتی در حضور هستیم ما در محضر آنهاییم یعنی ما هستیم و آنها هم هستند ،( برای مثال وقتی خدا ما را نگاه می کند ، ما غافلیم ، اما وقتی ما خدا را نگاه می کنیم بر حضور او آگاهیم) .




ولی حق...
ما را در سایت ولی حق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6valiye-hag5 بازدید : 41 تاريخ : دوشنبه 22 آذر 1395 ساعت: 12:34